سلام عزیز دلم،جیگرم حمیددد
.خوبی نفسم
؟ الان کنارمی
و دارم مینویسم
.میخوام از این ۸ روزی که کلا کل شبانه روز رو با هم بودیم بگم ،از خندهامون
و ناراحتی هامون
بگم.چند روز تعطیلی پیدا کردیم و تصمیم گرفتیم کل این تعطیلات رو با هم باشیم
و شبانه روزمون رو با هم طی کنیم
.۴شنبه ۳آذر ماه به دلیل الودگی هوا تهران تعطیل بود
و ۵شنبه هم که عید غدیر خم بود
و بعدش هم که جمعه که تعطیل بود و بعدش که میرسه به شنبه ۱شنبه که من تعطیل بودم تصمیم گرفتم که کل این تعطیلات رو با هم بمونیم.هر دو تایمون کل کارامون رو کنسل کردیم واسه این چند روزو که کنار هم خوش بگذرونیم اما خبر نداشتیم که قراره به بدترین روزهای با هم بودنمون تبدیل بشه
،همه چی با یه آف تو یاهو شروع شد افی که تورو به هم ریخت بد از پرسجو شدن فهمیدم که الناز خانم دارن در مورد من کلی بد گویی می کنم
،حمید خیلی وقتا خیلی از دوستامون میومدن یه چیزی راجع به تو به من میگفتن ولی هیچ کدوم رو باور نمیکردم یعنی نمی خواستم باور کنم که همچین چیزی هست و یا این که خواهد بود تا اون روز ازت خواهش کردم و خودت واسم تعریف کردی ،گفتی و گفتی و گفتی فقط گوش کردم به حرفات گوش کردم و شیکستم تو خودم گوش کردم و اشک ریختم اصلا فکر نمیکردم که بخوام این جوری اذیت شم ،اصلا فکر نمیکردم که تونسته باشی این کارو با من بکنی ،حمید تو رفته بودی با کسی که میدونستی از من بدش میاد و متقابلأ منم ازش متنفرم پریده بودی از چیزی که متنفر بودم انجامش داده بودی بدونه این که به من به شخصیت من فکر کنی،تو میدونستی من دوستت دارم چطور دلت اومد منو تنها بذاری؟؟؟ حمید چطوری تونستی این کارو با من بکنی؟؟؟ در صورتی که میدونستی اگه فقط بهم بگی برو میرم طوری که دیگه هیچ اثری ازم نبینی حمید شیکوندیم ،اون چند شب بدترین شبام بود کلی گریه کردم دقیقا یادمه از ساعت ۷ شب گریه کردم تا ۴ صبح طوری بود که دیگه چشم باز نمیشد میخواستم دلمو واسه همیشه بسپرم به خاک واسه همیشه میخواستم دلمو واسه همیشه ازت پس بگیرم واسه همیشه،خیلی ازم معذرت خواهی کرد و ابراز پشیمونی کردی منم کلی سرت داد زدم اصلا اون لحظهها هیچی نمیفهمیدم فقط یه جوری دوس داشتم داد بزنم سر عالم و ادم دوس داشتم تقاص این همه اشکامو ازت بگیرم حمید میخواستم برم واسه همیشه ولی دلم نذاشت میدونستم اگه این جوری برم دلم واسه همیشه پیشت میمونه واسه همیشه ،من بهت گفت بودم اگه هر لحظه بهم گفتی برو میرم واسه همیشه ولی......اون شب عصبانی بودم گوشی که کادو بود رو زدم تو دیوار شیکوندم ،اون شب ساعت ۱۰ شب با کلی سرما خواستم برم فقط برم جایی که هیشکی نباشه و اشک بریزم که داییم نذاشت رفتم تو اتاق کلی گریه کردم اون شب از همه چی و از همه کس متنفر شدم از همه بدم میومد داییم هیچی نمیگفت فقط نگام میکرد هرچی ازم پرسید نتونستم هیچی بگم فقط اشک ریختم تا این که کیاناز واسش تعریف کرده بود گفت بود که همچین قضیه ای بین منو تو اتفاق افتاده خیلی سعی کرد دل داریم بده ولی نمیدونم چرا نمیتونستم اصلا هیشکیو بفهمم فقط احساس کردم تمومه حرفای الناز،پدی،وحید،همه داره واسم ثابت میشه از خودم بدم میومد احساس کردم کاملا به بازی گرفته شده بودم و شخصیتم خورد شده بود پیش همه.که تصمیم گرفتم برم واسه همیشه و بشم یه خاطره فقط واسه جفتمون تو همش میگفتی نرو ... ولی من اون ثانیه از خشم پره پر بودم هیچی نمیدم .خلاصه با همهٔ این تفاصیر تصمیم گرفتم بمونم و تو قول دادی که هر وقت خواستی خودت بهم بگی برو.اون روز با تمومه سختی و بعدی تموم شد تا این که فرداش ازت خواستم ایده یاهو رو باز کنی باز اونجا بود که آتیش گرفتم منو گذشته بودی تو قسمت دوستای عادی ولی الناز رو گذشته بودی تو قسمت لاو این کار منو به اوج عصبانیت رسوند کلی بهت حرف زدم و کلی داد زدم کلی بهت فحش دادم اون لحظه از همه متنفر بودم از همه حتی تو ...... ولی بازم نتونستم برم بازم دلم جلو راهم رو گرفت....موندم و تو هم یه قولهای بهم دادی منم همه رو بخشیدم ولی حمید نمیتونم فراموش کنم نمیدونم چرا بعضی وقتا یادم می افته کلی عصابم به هم میریزه کلی از این ناراحت میشم که چرا تو یک بار از من طرف داری نکردی با این که میدونستی دارن اشتباه میکنن همشون نخواستی که بهشون بگی که به شما هیچ ربطی نداره از این ناراحتم که تونستی و نکردی اگه میدنستم که نمیتونی شاید ناراحت نمیشدم از این ناراحتم که میتونی و انجام نمیدی... عیب نداره خدای من هم بزرگ .از این بحثا بیام بیرون عصابم بازم به هم ریخت. دیگه این که با بهار و محمود آشنا شدیم
که تو از هیچ کدومشون خوشت نمیاد
. دیگه این که شما شنبه و یک شنبه هم نرفتی سر کار و دوشنبه و سه شنبه هم که باز در خدمتتون بودیم
و باز این چهارشنبه و پنچ شنبه هم که به دلیل الودگی هوا تعطیل شد جمعه هم که باز تعطیل این الودگی هوا باعث شد بتونیم کلی با هم باشیم دیروزهم یه اید تو اوو ساختیم
که به راحتی میتونیم دو نفری با هم صحبت کنیم طوری که این قضیه باعث شد من برخلاف میلم به کایناز دروغ بگم
و بگم که دارم میرم مسافرت تا بتونیم بیشتر با هم باشیم
،امروز صبح شهلا جاهد رو اعدام کردن
خدایش بیامرزد
.این چندشب همش با هم میخوابیم
و با هم بیدار میشیم
با هم میخندیم
و با هم ناراحت میشیم
از خدا میخوام که با هم بودنمون رو عاقلانه تر و برنامه ریزی شده تر کنه
از خدا میخوام که خندهامون بیشتر
و ناراحتیامون رو کم تر کنه
از خدا میخوام که تا همیشه همین جوری دوست داشته باشم
،حمید اینو بدون که چه با من باشی چه نه تا آخر عمرم دوستت خواهم داشت و هیچ کس دیگه نمیتونه جائی که تو قلبم پر کردی رو پر کنه هیچ کس....خوب من کم کم برم که یه موقع زیر آبی نری
بیام پیشت حواسم بهت باشه که دوباره شلوارت دو
تا نشه
فعلا یا حق
نظرات شما عزیزان:
